پیوند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و نهضت آزادی ایران یوسف سیفی
همین چند سال پیش بود که نهضت آزادی ها و سازمان مجاهدین آنقدر در طول دهه هفتاد و بخشی از دهه هشتاد مواضع مشابه گرفتند و منافع مشترک تعریف کردند که نهایتا قرار شد بهزاد نبوی با عزت ا... سحابی بنشینند و گذشته را فراموش کنند و برای آینده مشترک بیندیشند. و بعد هم نشستند و با هم عکس یادگاری گرفتند و نهضت آزادی ها فراموش کردند که همینها یک روزی با آنها چه کردند و بهزاد نبوی و بقیه آقایان یادشان رفته بود که این همان نهضت آزادی است که به زعم آنها یک روز لیبرلهای نامسلمانی بودند که قرار بود جاده صاف کن امپریالیزم باشند.
وبعد هم که همه چیز به خوبی و خوشی انجام شد. یعنی سازمان مجاهدین که در منتهی الیه جریان چپ قدیم جمهوری اسلامی قرار داشت توانست با نهضت آزادی که یک روزی دقیقا در نقطه مقابل او قرار می گرفت آنقدر نقطه مشترک تعریف کند که امروز دیگر نمی توانیم چندان قائل به تفکیک میان این دو جریان باشیم. و این وضعیت را می شود برای بخش قابل توجهی از چپی های قدیم و لیبرال های گذشته تعمیم داد. یعنی اتحاد میان مهره های سوخته قدرت طلب و چهره های معتبر خارج از قدرت که گرچه از حیث ایدئولوژی فاقد نقاط تلاقی اند اما شرایط سیاسی کار آنها را به هم گره زده است.
بازی خطرناک
برای اتحادهای اینچنینی یک جریان سیاسی لازم است که در اثر خبط تاریخی دچار افول در جامعه خود شده و اعتبارش را از دست داده است که این می شود گروه اول و یک جریان سیاسی دیگر نیز باید باشد که اگرچه از یک حدی از اعتبار و جایگاه اجتماعی برخوردار است اما خارج از قدرت قرار دارد و به دنبال استراتژی برای غلبه بر حریفی می گردد که قدرت را در دست گرفته است و اینها گروه دوم اند. این ها مواد لازم برای اتحاد کسانی است که فاقد اشتراکات ایدئولوژیک هستند و احتمالا به دنبال نوعی اتحاد تاکتیکی می گردند. این مواد لازم هر جا پیدا شود ناگهان سر و کله سیاستمداران گروه دوم در رسانه ها و میتینگ های گروه اول پیدا می شود و مصاحبه هایشان به چاپ می رسد و وقتی راجع به طرد شدگان فضای سیاسی از چهره های گروه دوم سوال شود یا سکوت شنیده می شود و یا یکی به نعل می خورد و یکی به میخ. در یک چنین شرایطی مهره های سوخته سیاسی تلاش می کنند یک بار دیگر جریان متبوعشان را بازیافت کنند و دوباره به جرگه امیدواران به آینده بپیوندند و سیاستمداران مدعی قدرت نیز فکر می کنند که این مهره های سوخته یک آتش زیر خاکستری دارند که اگر شعله ور شود در موقع لزوم بسیار به درد می خورد.
حالا صورت مسئله ای را که بالا حل کردیم طرح می کنیم و آن اینکه در ایران امروز ما تلی از سیاستمداران خاکسترشدهای وجود دارد که در اثر خبط تاریخی یک جریان سیاسی نسبتا وسیع ایجاد شده است. این خاکستر را مهره ها ی سیاسی سوخته تشکیل می دهند که یک سال و اندی پیش فتنه 88 را رقم زدند و به صورت دسته جمعی به درون آتشی پریدند که فکر می کردند به زودی گلستان می شود. و حالا هم مدعی اند که اگر شما خاکستر را به هم بزنید می بینید که در زیرش مقدار معتنابهی آتش گداخته وجود دارد که قابل استفاده است. این را به کسانی می گویند که گرچه دارای شانیت اجتماعی نسبتا خوبی هستند اما مطمئن نیستند که بتوانند با ظرفیت های خودشان به قدرت برسند. لذا به دنبال ظرفیت سازی در فضاهای جدیدند. آنها می خواهند یک بازی جدید را آغاز کنند که دست برقضا بازی خطرناکی است و در بسیاری از مواقع اتفاق افتاده که خبط تاریخی یک گروه سیاسی به راحتی دامنگیر دیگرانی شده است که تصور می کردند آدم های خیلی زرنگی هستند.
ماموریت جدید محور"نه احمدی نژاد"
درباره شروع فتنه 88 و قضایای قبل و بعد از انتخابات ریاست جمهوری نظرات مختلفی وجود دارد و درجه اختلاف هم نسبتا بالاست اما این ماجرا چند رمز مشترک بیشتر نداشت که همه کسانی که به نحوی در جرگه بازیگران این بازی بودند با آن رمز ها خود را به دیگران می شناساندند و یکی از این کد های مهم کد "نه احمدی نژاد" بود. یعنی هرکس غیر از احمدی نژاد. به طوری که از مقامات آمریکایی و اسرائیلی گرفته تا نامزدهای انتخاباتی و هواداران آنها قائل به این بودند که باید تلاش کرد که هرکسی رئیس جمهور بشود به غیر از احمدی نژاد و این فکر آنقدر در میان آنها بسیط بود که تنها کد دیگری که می توانیم در کنار آن نام ببریم همان رمز کذایی تقلب است. حال که احمدی نژاد سر کار است و دولت مستقر است "نه احمدی نژاد" جای خود را به انتقادهای آتشین از دولت داده است. یعنی تقریبا همان اتفاقی که در دوران دولت نهم رخ داد. اما با یک فرق عمده و آن اینکه بخش قابل توجهی از کسانی که در آن دوران دولت را نقد می کردند خود را نیز در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی تعریف می کردند. و مدعی بودند که اگر ما سر کار بیاییم این نارسایی ها اصلاح می شود و اشتباهاتی که بخش اعظم آن ها بر روی صفحات روزنامه ها رخ داده بود دیگر تکران نمی شود. به عبارت دیگر جریان مدعی اصلاح طلبی یک سری چهره های شناخته شده در اختیار داشت که وقتی می گفتند که این دولت بلد نیست کار بکند یا غیر قانونی دارد عمل می کند بلافاصله بعدش به ذهن متبادر می شد که اگر فلان آقا سر کار باشد همه چیز درست می شود و کسی غیر قانونی عمل نمی کند و خلاصه همه چیز می شود همان چیزی که قبلا بود.
اما حالا اگر "نه احمدی نژاد" را بپذیریم قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ پاسخ به این سوال همان وضعیتی را ایجاب می کند که در رسانه های اصلاح طلب به چشم می خورد. و آن تقویت مشروط چهره های موجهی است که امید دستیابی آنها به قوه مجریه وجود دارد. به شرط آن که آنچه به عنوان مواضع ایشان در خصوص دولت شنیده می شود چیزی غیر از عدم قانونمندی و ناکارآمدی را به ذهن متبادر نکند.
مهره سازی در راس اصولگرایی
لذا بیایید از این پس از دیدن عکس های بزرگی که بر خلاف گذشته از یک زاویه مناسب از برخی سران اصولگرایی گرفته شده در رسانه های جریان مقابل تعجب نکنیم. و اگر برخی مواضع آن ها با آب و تاب در این رسانه ها نقل می شود بپذیریم که این نشانه یک وضعیت ویژه برای اصولگرایان است. در چنین شرایطی شما هم می توانید اصولگرا باشید و هم به دولت اصولگرا حمله کنید و هم محبوب ارگان های جریان حریف شوید و بعد هم امیدوار باشید که ضمن حفظ پایگاه اجتماعیتان در میان اصولگرایان می توانید روی تاکتیک های موافق دشمنان سابق حساب کنید. این شرایط است که اگر برای برخی چهره های شاخص جناح راست رخ دهد می تواند برای آینده این جریان سیاسی فوق العاده خطرناک باشد و آنها را تبدیل به مهره هایی کند که از این پس قرار است با تاکتیک های سیاسی جناح مقابلشان زندگی کنند.
جناح اصولگرا به عنوان نماد اسلامگرایی اصیل در ایران تبعا نمی تواند با چنین تفاهماتی کنار بیاید. در واقع نمونه نهضت آزادی و سازمان مجاهدین که در بالا آمد فارغ از عاقبتی که در پی داشت در شرایطی رخ داد که بدنه جریان چپ از قبل برای چنین اتفاقی آماده شده بود. به این معنا که فعالان این جریان در پس زمینه ذهنی خود تا حد قابل توجهی به سمت ملی گرایی غربی و فاصله گرفتن از اصل "کفایت اسلام" برای سیاست ورزی متمایل شده بودند. و به همین خاطر نیز از اتفاق مذبور با آب و تاب تعریف می کردند و آن را نوعی دستآورد برای خود به شمار می آوردند. اما آنچه امروز در بدنه اصولگرایی و مردمی که به این جریان رای داده اند به چشم می خورد به هیچ عنوان نشانی از تمایل به تفاهم های اینچنینی ندارد. لذا اولین اتفاقی که ممکن است در پس این تفاهم رخ دهد افول جایگاه درون جناحی افرادی است که در دام نقشه بازگشت طردشدگان از فضای سیاسی گرفتار آیند. و بعد هم باید منتظر بود تا آرام آرام به وضعیتی دچار شوند که در بزنگاهی که انتظارش را می کشند مجبور به مرخصی های طولانی مدت از عرصه سیاسی کشور شوند.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اربعین
شاخصههای اندیشه سیاسی شهید بهشتی
آل خلیفه و حامیانش باید پاسخگوی تداوم فشارها بر شیخ عیسی قاسم با
جوانان پس از پیروزی انقلاب اسلامی دین گریز شده اند یا دین گرا؟
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 7
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 6
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 5
سند 2030 - بخش چهرام
سند 2030 - بخش سوم
[عناوین آرشیوشده]